کلاه گشاد دربی بر سر فوتبال ایران؛ توهین به شعور مخاطب!
به گزارش مجله خبری، قسمت نودوهفتم دربی مرکز، نه خوب شروع شد و نه انتها خوبی داشت، مثل خیلی از قسمت های قبلی اش در این تاریخ 53ساله سرد و بی روح و بی منطق بود، مثل یک فیلم سینمایی پر زرق و برق و گول زننده که در محتوا خالی از حرفی برای گفتن است.

علی عابدیان ـ تصور کنید برای یک فیلم سینمایی پرستاره ، بلیت می خرید و مشتاقانه خود را به سالن سینما می رسانید، روی جایگاه می نشینید و خود را آماده تماشا یکی از برترین فیلم های سال را می کنید. تیتراژ روی پرده می رود و شما در فکر، داستان بافی می کنید که هر لحظه ممکن است اسیر یک داستان منحصر به فرد و اتفاقات عجیبش شوید ولی سکانس به سکانس هرچه فیلم جلو تر می رود، احساس تان عوض می گردد. از سبک و سیاق و فرایند فیلم متوجه کلاه گشادی که سرتان رفته می شوید. هرچه فیلم جلو تر می رود، بیشتر کِنِف می شوید و سبیل تان آویزان تر. توهین به شعور مخاطب؛ این جمله را کسی درک می نماید که حتی یک بار هم که شده، گنجشک را به جای قناری به او فروخته باشند.
آفتابه لگن هفت دست، شام و ناهار هیچی هرچه گشتم، چیز بهتری برای رساندن لُبِ کلام درباره دربی شماره 97 پیدا نکردم، مسابقه ای که از مدت ها قبل درباره آن صحبت می گردد و حواشی و جنجال های آن گوش فلک را کَر می نماید ولی در انتها مسئله ویژه ای را ارائه نمی دهد. یک روز مدیران عامل دو باشگاه، در آتش این کوره می دمند و یک روز کری خوانی بازیکنان و پیشکسوتان. همه ارکان، به سمتی می فرایند که دربی مدام مهمتر و حساس تر گردد، همین می گردد که انتظارات تا جایی بالا می رود که یک بازی حکم مرگ و زندگی پیدا کند.
تبلیغات محیطی، چالش های پخش زنده بازی، حضور وزیر ورزش و مقامات و هر چیزی که قبل از زده شدن سوت شروع دربی گفته و شنیده می گردد، توجه ها را بیشتر و مخاطبان را حریص تر می نماید، درِ باغ سبزی که نشان داده می گردد و مثل یک آهن ربای قوی، هر چیزی را در خود می بلعد، حال، هزار نفر بگویند دربی هم مثل بازی های دیگر فقط 3 امتیاز دارد، کو گوش شنوا؟ می توانیم خرسند باشیم که دربی بدون تماشاگر برگزار گردید، چون اگر جماعتی چندهزار نفره خود را به استادیوم می رساندند و این فاجعه رقم می خورد، موضوع بغرنج تر می شد و حالا باید از یک تراژدی می نوشتیم؛ با غم انگیز ترین حالت دربی چه کنیم؟ همین طوری هم مردم از این دربی بی خاصیت؛ دلزده و سرخورده شدند، دیگر چه برسد به طرفداری که در سرمای آزادی، یخِ دربی را هم بخواهد تحمل کند.
هرچه مخاطبان با این دربی مأیوس و محزون شدند، ولی انگار دست اندرکاران خوشنود از دستاورد هایی که دیروز نصیب شان شد، شب را به صبح رساندند. با سبک بازی تیم ها که انگار به پای بازیکنان زنجیر بسته شده بود که به دروازه ها نزدیک نشوند، می توان گفت هر دو مربی از یک امتیاز خرسند که نه، در پوست خود نمی گنجند. در منطق آنها نباختن، خودش برد است. دیروز نه یحیی باخت و نه فرهاد؛ پس هرکدام می توانند خود را برنده صدا بزنند.
در دربی ترسو ها تکلیف تبلیغات محیطی هم معین شد و استقلالی ها به عنوان میزبان سود خوبی از تابلو های جورواجور و رنگارنگ اطراف زمین، به جیب زدند. صحبت از 10 میلیارد می گردد که نوش جان شان، این فوتبال بیشتر از اینها می ارزد، البته نه این دربی؛ این فوتبال! این هم بردی دیگر برای مسابقه ای که زشت و زننده است ولی سود میلیاردی به همراه دارد.
بخواهیم ریز تر نگاه کنیم، دیروز همه برنده بودند به جز همان مخاطبان و طرفدارانی که عملاً همه چیز از حضور آنهاست، باران رحمتی که در حال باریدن است ولی کاسه طرفداران سوراخ است و کسی به فکر تشنگی آنها نیست، مخاطبی که اگر مربی یا بازیکنی قرارداد 20-15 میلیاردی دارد یا تبلیغات محیطی در یک بازی به 10 میلیارد می رسد فقط برای حضور اوست. طرفدار ولی نعمتی است که در این کارزار، خیری نمی بیند و دست از پا دراز تر به فکر اینکه چرا برای دربی وقت گذشته است، تلویزیون را خاموش می نماید.
+
منبع: خبرگزاری تسنیم